طاها ارومیه

برکات همراهی با قرآن ان شالله ختم به عامل بودن بشه...

طاها ارومیه

برکات همراهی با قرآن ان شالله ختم به عامل بودن بشه...

طاها ارومیه

 دنیا طلبان دلنگرانی دارند
ترس از خطر جنگ جهانی دارند
مهدی طلبان کفن بپوشند همه
چون غیرت صاحب الزمانی دارند
___________________________
 .سردار مرز نمی شناخت
نه فقط در دفاع از دین و ناموسمون
. حتی در تصرف دلها💔💔
_____________________________
خدایا پاکم کن بعد خاکم کن❤❤
___________________________
❤بین خیر هاگم شد دادگاه اوکراین مصقصر بود و بایستیرجریمه بده
چقدر حرف ها شنیدیم و اینقدز خشن نشدیم

کپی هست...سبد پر آب یا حفظ ...

شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۰۸ ب.ظ

سلام

 سبد از آب!

پدربزرگ به آرامی زغالی را داخل بخاری گذاشت و پاسخ داد :این سبد زغال را بگیر و برو از رودخانه برای من یک سبد آب بیاور.پسر بچه گفت :اما قبل از اینکه من به خانه برگردم تمام آب از سوراخ های سبد بیرون میریزد؟! پدریبزرگ خندید و گفت :آن وقت تو مجبور خواهی بود دفعه بعد سریعتر حرکت کنی. و او را با سبد به رودخانه فرستاد تا سعی خود را بکند.پسر سبد را آب کرد و سریع دوید،اما سبد خالی بود ،قبل از اینکه او به خانه برگردد.

در حالی که نفس نفس می زد به پدربزرگش گفت که حمل کردن آب در یک سبد غیر ممکن بود و رفت که در عوض یک سطل بردارد.

پیرمرد گفت: من یک سطل آب نمی خواهم،من یک سبد آب می خواهم،تو فقط به اندازه کافی سعی خود را نکرده ای.

و او از خانه خارج شد تا تلاش دوباره پسر را تماشا کند.این بار پسر می دانست که این کار غیر ممکن است،اما خواست به پدربزرگش نشان دهد که اگر او بتوانند سریعتر هم بدود باز قبل از اینکه به خانه بازگردد،آبی در سبد وجود نخواهد داشت.

پسر دوباره سبد را در رودخانه فروبرد و سخت دوید،اما وقتی که به پدربزرگش رسید،سبد دوباره خالی بود. نفس نفس زنان گفت: ببین!پدربزرگ ،بی فایده است.

پیرمرد گفت : باز هم فکر می کنی که بی فایده است؟ به سبد نگاه کن!

پسر به سبد نگاه کرد و برای اولین بار فهمید که سبد فرق کرده است ،سبد زغال کهنه و کثیف حالا به یک سبد تمیز تبدیل شده بود،هم داخل و هم بیرون آن

"پسرم، چه اتفاقی می افتد وقتی که تو قرآن می خوانی.تو ممکن است چیزی را نفهمی یا به خاطر نسپاری ،اما وقتی که آن را می خوانی تو تغییر خواهی کرد ،باطن و ظاهر تو و این کار خداست در زندگی ما...."


 


موافقین ۵ مخالفین ۴ ۹۷/۰۵/۱۳
حسانه ..

نظرات  (۷)

خیلی جالب بود
پاسخ:
سلام
ممنونم.
منون از حضور شما
۱۳ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۲۰ علی علیزاده
سلام اگر خواستید dadnazan.blog.irرا دنبال کرده و تیبادل لینک کنیم و http://dadnazan.ir/
ببینید
سلام
زیبا و جالب بود.
پاسخ:
سلام
ممنون از حضور شما
عالی و زیبا بیان کردید...

سپاس..
پاسخ:
سلام
ممنون
۰۴ آبان ۹۸ ، ۱۵:۳۶ اشکان ارشادی

سلام 

داستان پدربزرگ و زغال و.... رو کامل خواندم. 

فقط چرا چندتا پست جدیدت ، نظرات رو بستی ؟ 

البته هرجور صلاح میدانی.

پاسخ:
سلام 
چون قرار حذف بشند.
۰۴ آبان ۹۸ ، ۱۷:۰۸ اشکان ارشادی

آها ، ممنون. پس ببخشید. 

پاسخ:
سلام
 خواهش میکنم.
تمام دنیا رو بخشیدم به شما

انشالله که خفیف باشه ...

خدا بهتون عافیت بده ...

پاسخ:
سلام 
ممنونم .توکل به خدا 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">